به مناسبت پانزدهم مرداد ، دوازدهمین سالروز عروج روح پدر عزیزم به عالم ملکوت
امشب دلم می گرید از تنهائی خویش
می نالد از رنجی گران
از یاد یاری مهربان
یاد پدر
واندوه او
دردیست دردی بی امان.
دیگر
سراغت را کسی از من نمی گیرد پدر
گرد سکوتی سرد پاشیده ست
بر کاشانه ام
سرد است بابا خانه ام …
…
مدیریت سایت
امشب دلم می گرید از تنهائی خویش
می نالد از رنجی گران
از یاد یاری مهربان
یاد پدر
واندوه او
دردیست دردی بی امان
اونیست اینک جای او
خالیست هرجا میروم
هردم به یادو خاطرش
آهسته، تنها می روم
شاید که بازش آورم
آن چهره زیبای او
غم پنجه بر جانم زده
آهنگ حزنی را که از عمق وجودم می سرایم
صد شرر
بر دین و ایمانم زده
گاهی صدایش می کنم:
بابا ببین
خوبست شعری را که من دیشب سرودم؟
یادت بخیر
با شوق
گوش جان به شعرم می سپردی
آری به آنی بارها
بر شعر من شعری مضاعف می سرودی
امشب دلم می گرید از تنهائی خویش
می نالد از دردی گران
از یاد یاری مهربان
هر جا صدایت می کنم
حرفی نمی آید بگوش
ای دل ،دل بیکس خموش
یادت بخیر آن صندلی ،آن نیمکت
کز بسته های پشم
دراوج وقار وصبر
صدها رشته باریک و یکسان خلق می کردی پدر
هرگز نمی پنداشتم
روزی شود
در خاطرم
آن رشته ها
چون تارهای ساز پر سوزی شود
تا دمبدم
این جان و تن را
با طنین گرم آهنگش گدازد
یادت بخیر
آن قامت رعنا
آن راه رفتن
آن خنده های ناب
حتی کلاهی را که بر سر داشتی
از ذهن وفکرم دور نیست
صبرت چه عالی بود بابا
کز غنایش
در تمام لحظه هایم
من سکون می یافتم
یادت بخیر
هرگز ترا یک لحظه هم غمگین نمی دیدم
پدر
طوفان ایام پریشانی
هرگز
دریای پرآرامش چشمان سبزت را
نمی آشفت
همیشه
روزها با صبحگاهان راز می گفتی
و شبها
در میان دوستان
شعرو حکایت باز می گفتی
حکایت ها و اشعارت
حدیث عشق بودو شیوه مهرو وفاداری
پدر
امشب دلم می گرید از تنهائی خویش
می نالد از دردی گران
در سینه چون آتشفشان
خالیست دیگر کوچه از آوازهای شعر تو
دیگر
سراغت را کسی از من نمی گیرد پدر
گرد سکوتی سرد پاشیدست
بر کاشانه ام
سرد است بابا خانه ام
گرمای یاد تو
روانم را چو آتش می گدازد
شعرت
دل پر غصه ام را می نوازد
تا جان به تن دارم پدر
شوق نگاه انتظارم بر در است
شاید که باز آئی پدر
هیهات زین وهم و خیال
هیهات زین فکر محال
امشب دلم می گرید از تنهائی خویش
می نالد از دردی گران
از یاد یاری مهربان
از یاد یاری مهربان
در اولین سالگرد صعودت به عالم بالا پسرت بهروز
بدون دیدگاه