به سایت ادبی ای دوست خوش آمدید .
  بازدید کننده محنرم ، ده مطلب آخر را در این صفحه مشاهده مینماید ، برای دیدن مطالب دیگر از صفحات دیگر و یا از کادر جستجو استفاده نماید.



 


 

در افسانه ها آمده روزی که خداوند جهان را آفرید فرشتگان مقرب را به بارگاه خود فرا خواند

 و از آنها خواست تا برای پنهان کردن راز زندگی پیشنهاد بدهند.یکی ازفرشتگان به پروردگار گفت

 خداوندا آنرا در زیر زمین پنهان کن. 

 

 

در افسانه ها آمده روزی که خداوند جهان را آفرید فرشتگان مقرب را به بارگاه خود فرا خواند و از آنها

خواست تا برای پنهان کردن راز زندگی پیشنهاد بدهند.یکی ازفرشتگان به پروردگار گفت خداوندا آنرا در

زیر زمین پنهان کن.

فرشته دیگری گفت آن را در زیر دریاها قرار بده.

و سومی گفت راز زندگی را در کوه ها قرار بده .

ولی خداوند فرمود اگر  من بخواهم به گفته های شما عمل کنم فقط تعداد کمی از بندگانم قادر خواهند بود ان

را بیابند در حالی که من می خواهم راز زندگی را در دسترس همه بندگانم باشد

 در این هنگام یکی از فرشتگان گفت فهمیدم کجا! ای خدای مهربان راز زندگی را در قلب بندگانت قرار بده

زیرا هیچ کس به این فکر نمی کند که برای پیدا کردن ان باید به قلب و درون خودش نگاه کند .

  و خداوند این فکر را پسندید.

نویسنده : admin | موضوع : حکایت | دیدگاه : بدون نظر

اين مطلب توسط ارسال شده درباره ایشان: