
(تلفیقی بر شعر دختر مهتاب مریم حیدر زاده)
بخواب ای یادگار شهر گرگان
علاج درد پیچک ها رهایی است
اگر دیدی گلی غمگین و زرد است
بدان اندوهش از رنج جدایی است
بخواب ای آشنا با خلوت شب
شب تنهایی دلها دراز است
دعایت میکنم هر شب همین وقت
که درهای دعا تا صبح باز است
بخواب ای نغمه ی الحان زیبا
گل هجرانم امشب زرد زرد است
هوا را زرد کرده عطر پاییز
فضای بی تو بودن سرد سرد است
بخواب ای هدیه ی ناز سپیده
که دنیا یک گذرگاه عجیب است
همیشه نغمه ی مرغان عاشق
پر از یک حس غمناک و غریب است
بخواب ای لذت سرشار پرواز
فضای قلب شب بوها بهاری است
پرستو هم نمی ماند به یک جا
همیشه هجرتش از بیقراری است
بخواب ای دختر من ناز بابا
اگر چه امشب از اینجا جدایی
ولی میدانم ای زیباترینم
که امشب مونس عبدالبهایی
خدایا این عزیز جمع مارا
در آن عالم صفای بهتری ده
به باغ پرگل وسرسبز لطفت
گل ما را صفای دیگری ده
بخواب ای دختر زیبای گرگان
نگاهت آیتی از ما سوا بود
همه مبهوت آن چشمان زیبا
تو گویی لطفی از نزد خدا بود
جهان دیگر نبودش لایق تو
فصولش خشک و زردو شوره زارست
تو آنجایی و من میدانم آنجا
تمام فصلهای آن بهار است
بخواب ای دختر خوشخند و آرام
سفر را ایچنین آغاز کردی
یقین دارم که ای مرغ خوش الحان
به جای بهتری پرواز کردی
بگیر آرام دیگر نیست پیدا
در این ماتم سرا رنجی که پیداست
بخواب ای دختر زیبای گرگان
شکوه هجرتت نا گفته پیداست