( این شعر را بافتخار دختری زیبا روی، بنام مریم سروده است)

دیده بگشا، روی بنــما، سـوی من نظاره کن
عاشقی صـــــادق چومن را، واله وآواره کن
راه پیمودم بدیدم، روی ماهت را ولیـــــــــک
بی سبب قلب مرا،باعشق خود، ویرانه کن…
…
سید عباس حسینی
دیده بگشا، روی بنــما، سـوی من نظاره کن
عاشقی صـــــادق چومن را، واله وآواره کن
راه پیمودم بدیدم، روی ماهت را ولیـــــــــک
بی سبب قلب مرا،باعشق خود، ویــــرانه کن
مست ومخمورم، بدستم نیست، کار عــاشقی
همچو یوسف، پای درزنجیراین بتــــخانه کن
من که مجنونم چنین سرگشته ام درراه عشق
حالیا، این قلب خونین مرا، صـــــــد پاره کن
نیشترآلوده زهراست، دردستــــــــــــــــان تو
پس مرانیشی مزن ،این دردمارا،چــــاره کن
مریما گربگذری ازقتل من،عفـــــــــــوم کنی
هرشبم شمعی شوی روشن،مـــراپروانه کن
ای حسینی ،شعرناقابل ســـــــرودی بهر من
مریما ناقابل است این شعر،دل یکبــــاره کن
سیدعباس حسینی
نویسنده : admin | موضوع : آثار پدر | دیدگاه : بدون نظر
بدون دیدگاه