
مهربانی، خصلتی بی انتهـــاست آیتی از فضل و،جُودِ کبــــــریاست
مهربانی شوقِ افـــزون می دهد عشق لیلی را به مجنـــون می دهد
هر کجا دردی، مـــداوا می شود مهربانی ، عشق، پیـــــدا می شود
مهربانی، شور برپا می کنـــــــد صــــــــدتبسم، بر لبی وا می کند
مهربانی صحبت دلدا ده ای است دستگیری کردن ازافتــاده ای است
…
مدیریت ای دوست
مهربانی، خصلتی بی انتهـــاست آیتی از فضل وجودِ کبــــــــریاست
مهربانی شوقِ افـــزون می دهد عشق لیلی را به مجنــون می دهد
هر کجا دردی، مــداوا می شود مهربانی ، عشق، پیـــــدا می شود
مهربانی، شور برپا می کنـــــــد صــــــــــدتبسم، بر لبی وا می کند
مهربانی صحبت دلدا ده ای است دستگیری کردن ازافتاده ای است
گردلی زنگار گیـــــــــرد از غمی مهــــــــــربانی می زداید، در دمی
مهربانی، کار دیگر می کنـــــــد ساحت دل را، معطـــــــــر می کند
مهــــــــــربانی، رازها وا می کند آنچه پیدا نیست، پیـــــــــدا می کند
بر دل رنجیــــــده ومخمود وسرد مهربانی می شـــــود تسکین درد
مهربانی، دیده بینــــــــــا می کند عالمی دیگر، مهیــــــــــــا می کند
مهربانی، آب حیــــــوان می دهد بر دل افسرده گان، جـــان می دهد
مهربانی ، راه ورسـم عاشقیست درد غم شستن،ز سیمای کسیست
کامیـــــــــابی می کنی گر جستجو مهــــــــــربانی بر گزین و نرم گو
مهربانی، راه ورسم انبیــــــاست مهربانی، شیوه اهــــــــل خداست
هر که با ایزد تبـــــــــانی می کند با همه کس مهــــــــربانی می کند
از زبانش هـــر دمی از عشق یار مهــــــــربانی می تراود، بی شمار
عاشقانِ بی قـــــرارِ رویِ دوست قلبشان آکنــــده از، گرمای اوست
مدیریت ای دوست
نویسنده : admin | موضوع : مثنوی | دیدگاه : بدون نظر
بدون دیدگاه