به سایت ادبی ای دوست خوش آمدید .
  بازدید کننده محنرم ، ده مطلب آخر را در این صفحه مشاهده مینماید ، برای دیدن مطالب دیگر از صفحات دیگر و یا از کادر جستجو استفاده نماید.



 

Motherhood Love

مهر مادری


My mom onlyhad one eye. I hated her… she was such an embarrassment
مادر من فقط یك چشم داشت. من از اون متنفر بودم … اون همیشه مایه خجالت من بود

She cooked for students & teachers to support thefamily
اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت

There was this one day during elementary school wheremy mom came to say hello to me
یك روز اون اومده بود دم در مدرسه كه به من سلام كنه و منو با خود به خونه ببره

I was soembarrassed. How could she do this to me
خیلی خجالت كشیدم. آخه اون چطور تونست این كار رو بامن بكنه ؟

……..

Motherhood Love

مهر مادری

My mom onlyhad one eye. I hated her… she was such an embarrassment
مادر من فقط یك چشم داشت. من از اون متنفر بودم … اون همیشه مایه خجالت من بود

She cooked for students & teachers to support thefamily
اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت

There was this one day during elementary school wheremy mom came to say hello to me
یك روز اون اومده بود دم در مدرسه كه به من سلام كنه و منو با خود به خونه ببره

I was soembarrassed. How could she do this to me
خیلی خجالت كشیدم. آخه اون چطور تونست این كار رو بامن بكنه ؟

I ignored her, threw her a hateful look and ranout
به روی خودم نیاوردم، فقط با تنفر بهش یه نگاه كردم و فورا از اونجا دور شدم

The next day at school one of my classmates said, EEEE, your mom only has one eye
روز بعد یكی از همكلاسی ها منو مسخره كرد و گفت، هووو، مامان تو فقط یك چشم داره!

I wanted tobury myself. I also wanted my mom to just disappear
فقط دلم میخواست یك جوری خودم رو گم و گور كنم.
كاش زمین دهن وا میكرد و منو ، كاش مادرم یه جوری گم و گور میشد

So I confronted her that day and said
If you’reonly gonna make me a laughing stock, why don’t you just die
روز بعد بهش گفتم، اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال كنی چرا نمی میری ؟!!!

My mom didnot respond
اون هیچ جوابی نداد….

I didn’teven stop to think for a second about what I had said, because I was full ofanger
حتی یك لحظه هم راجع به حرفی كه زدم فكر نكردم، چون خیلی عصبانی بودم.

I wasoblivious to her feelings
احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت

I wanted out of that house, and have nothing to do withher
دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ كاری با اون نداشته باشم

So I studiedreal hard, got a chance to go to Singapore to study
سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم

Then, I gotmarried, I bought a house of my own, I had kids of my own
اونجا ازدواج كردم، واسه خودم خونه خریدم، زن و بچه و زندگی

I was happywith my life, my kids and the comforts
از زندگی، بچه ها و آسایشی كه داشتم خوشحال بودم

Then one day, my mother came to visitme
تا اینكه یه روز مادرم اومد به دیدن من

She hadn’tseen me in years and she didn’t even meet her grandchildren
اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه هاشو

When she stood by the door, my children laughed ather
 
and I yelled at her for coming over uninvited
وقتی ایستاده بود دم در، بچه ها به اون خندیدند
و من سرش داد كشیدم كه چرا خودش رو دعوت كرده كه بیاد اینجا اونم بی خبر

I screamed at her, How dare you come to my houseand scare my children
GET OUT OF HERE! NOW
سرش داد زدم، چطور جرات كردی بیای به خونه من و بچه ها رو بترسونی؟!
گم شو از اینجا! همین حالا

And to this, my mother quietly answered, Oh, I’m sosorry.
I may have gotten the wrong address, and she disappeared out ofsight

اون به آرامی جواب داد، اوه خیلی معذرت میخوام.
مثل اینكه آدرس رو عوضی اومدم، و بعد فورا رفت و از نظر ناپدید شد

One day, a letter regarding a school reunion came to my house inSingapore
یك روز، یك دعوت نامه اومد در خونه من در سنگاپور
برای شركت در جشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه

So I lied tomy wife that I was going on a business trip
ولی من به همسرم به دروغ گفتم كه به یك سفر كاری میرم

After thereunion, I went to the old shack just out of curiosity
بعد از مراسم، رفتم به اون كلبه قدیمی خودمون البته فقط از روی كنجكاوی

My neighborssaid that she is died
همسایه ها گفتن كه اون مرده

I did notshed a single tear
ولی من حتی یك قطره اشك هم نریختم

They handedme a letter that she had wanted me to have
اونا یك نامه به من دادند كه اون ازشون خواسته بود كه به من بدن

Mydearest son, I think of you all the time
 
I’m sorry that I came to Singaporeand scared your children
ای عزیزترین پسر من، من همیشه به فكر تو بوده ام.
منو ببخش كه به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم

I was so gladwhen I heard you were coming for the reunion
خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میای اینجا

But I may not be able to even get out of bed to seeyou
ولی من ممكنه كه نتونم از جام بلند شم كه بیام تو رو ببینم

I’m sorrythat I was a constant embarrassment to you when you were growingup
وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینكه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم

You seewhen you were very little, you got into an accident, and lost youreye
آخه میدونی … وقتی تو خیلی كوچیك بودی، تو یه تصادف، یك چشمت رو از دست دادی

As a mother, I couldn’t stand watching you having togrow up with one eye
به عنوان یك مادر، نمی تونستم تحمل كنم و ببینم كه تو داری بزرگ میشی با یك چشم

So I gave you mine
بنابراین چشم خودم رو دادم به تو

Iwas so proudof my son whowas seeinga whole new world for me inmyplacewith thateye
برای من اقتخار بود كه پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور كامل ببینه

With my love to you
با همه عشق و علاقه من به تو

Your’s Mother
مادرت
 

نویسنده : admin | موضوع : داستان | دیدگاه : بدون نظر

اين مطلب توسط ارسال شده درباره ایشان: