( اين خاطره را در زماني كه پدر روزهاي آخر عمر خويش را مي گذراند برايم تعريف كرده بود .خدايش بيامرزد)

پاي صحبتش كه مي نشيني دنيائي است مملو از خاطرات مختلف كه در ايام عمر 100 ساله اش ذخيره كرده است .
حرفهايش آميخته ايست از اشعار نغز و ضرب المثلهاي گوناگون وآميخته به چاشني طنزكه مذاق هر مخاطبي را شيرين ميكند.
همه كساني كه اورا مي شناسند به خوش نشيني وخوش صحبتي او اعتراف مي كنند ….
…
مدیریت سایت
پاي صحبتش كه مي نشيني دنيائي است مملو از خاطرات مختلف كه در ايام عمر 100 ساله اش ذخيره كرده است .حرفهايش آميخته ايست از اشعار نغز و ضرب المثلهاي گوناگون وآميخته به چاشني طنز كه مذاق هر مخاطبي را شيرين مي كند.همه كساني كه اورا مي شناسند به خوش نشيني وخوش صحبتي او اعتراف مي كنند .
هميشه از جوانيش به حسرت ياد مي كرد كه چه زود از دست رفت .روزي برايم تعريف نمود كه درجواني براي شكار به كوهستان رفته بود هواي مه آلودو سرد زمستان نويد برف و بوران را مي داد اما عشق به شكاراورا از افكار محتاطانه باز مي داشت.نزديكيهاي ظهر برف شروع به باريدن كرد در حالي كه هنوز راه زيادي داشت تا با مقصد برسد .از قضا آنروز نتوانست شكاري بيابد در حاليكه برف همه جارا سفيد پوش كرده بود،
نزديكيهاي غروب عزم بازگشت نمود كه به ناكاه خودرا در محاصره چند گرگ گرسنه ديد.ترسي ناخواسته تمام وجودش را در بر گرفت . تا آبادي فاصله زيادي داشت و در آن تاريكي شب جز يك تفنگ قديمي هيچ وسيله دفاعي ديگري بهمراه نداشت رقص دايره وارو صداي زوزه گرگها كه حكايت از شادي آنان در يافتن طعمه اي بي دفاع مي كرد بر نگراني او مي افزود در آن فضاي ملتهب و هراسناك فقط به اين مي انديشيد كه چگونه از اين مخمصه خلاصي يابد. رفته رفته گرگها حلقه محاصره را تنگ تر مي نمودند و ظاهرا هيچ عجله اي براي حمله نداشتند شايد در انتظار تاريكي بيشتر هوا بودند و زوزه اشان نيز بدان خاطر بود تا دوستان بيشتري را خبر نموده تا به آنان پيوسته ودراين ميهماني شريك گردند.
در آن فضاي نا اميدي كه عرق سرد تمام وجودش را در بر گرفته بود فكري جز توسل به حق و معبودش نيافت .به تكاپو افتاد كه چه كند؟ اين در حالي بود كه در آن تاريكي بوضوح برق چشمان گرگها را در فاصله اي نزديك مي ديد .استفاده ار تفنگ كه يك گلوله داشت غير ممكن مي نمود حتي شايد صداي گلوله توجه بيشتر آنان را جلب مي نمود پس چه راهي براي او باقي مانده بود؟دشت بي انتها در زير چتر سياه شب در زير سيطره گرگهاي گرسنه اي بود كه جز او طعمه اي نيافته بودند .ايستاد چشمانش را بست و باز توسل نمود واز معبودش ياري خواست .و چون چشم گشود دايره گرگها را در چند قدمي خويش يافت
چشمان رقت انگيزو دهان بازشان ، نشان از حمله اي برق آسا مي نمود.بناگاه فكري به ذهنش خطور نمود بلافاصله پالتويش را از تن بيرون آورد و بدور دستش پيچيد وآنرا حائل بدنش نمود در حاليكه در مركز محاصره گرگها مي چرخيد .متوجه اولين گرگي شد كه قصد خيز بسوي او وانجام حمله را داشت دستش را بسوي او گرفت گرگ با خيزي بلند بسوي او پريد ودر بين زمين و آسمان ساق دست اورا كه پالتو بدور آن پيچيده بود به قدرت به دهان گرفت و بدن گرگ با بدن او مماس گرديد.
نيمي ازهدف او با انجام رسيده بود به آني با دست ديگر نيمي از دهان گرگ را گرفت و با قدرتي وصف ناشدني دست خويش را از دهان گرگ آزاد ساخت و با همان دست آزاد شده نيمه ديگر دهان گرگ را بدست گرفت وباتواني غير قابل باور دهان گرگ را تا انتها شكافت و با سرعتي غريب جسد غرق به خون گرگ را به روي دو دست برده و بسوي ديگر گرگهاي گرسنه كه نظاره گر اين صحنه بودندپرتاب نمود .بوي خون و لاشه در هم لهيده گرگ ،گرگهاي ديگر برآن داشت تا به سمت لاشه گرگ نگون بخت حمله برند واز حمله با او منصرف گردند او ازين غفلت گرگها استفاده نموده و جان سالم بدر برد ه بود.
حال اينك آن مرد قوي كه از نظر قدرت درروستاي خويش هماوردي نداشت و دركوه و بيايان حريف هر درنده اي بود در بستر بيماري با مرضي مهلك دست و پنجه نرم مي كند.بيماري ازو انساني نا توان ساخته است كه حتي قادر به ايستادن و حركت نيست .ضعف وشدت بيماري از او كودكي ساخته است كه قادر به انجام هيچ كاري نيست.
بهرام كه گور مي گرفتي همه عمر ديدي كه چگونه گور بهرام گرفت
حرفها و خاطرات عجيبش كه نشان از توانمندي و توانائي او در ايام جواني دارد دراين شرايط بغرنج وجانكاه،كه در نهايت عجز و ناتوانيست حسي غريب در دل هر مخاطب ايجاد مي كند .حسي كه حكايت از تولد انسان در نهايت ضعف و ناتواني مي كند ودر جواني اورا به اوج قدرت و توانائي مي رساند ودر پيري لباس ضعف و ناتواني بر او مي پوشاند و در نهايت ذلت و خواري اورا به دل خاك مي سپارد
كاش همه قدرتمندان و حاكمان عالم در همه حال ناظر به اين سير طبيعي و نا گزير زندگي انسان در چرخه حيات بودندوبي ارزشي عالم خاك و عدم تعلق به آنرا سرلوحه برنامه هاي خويش قرار مي دادند كه
بي شك آنزمان طليعه واقعي عدل و صلح در آسمان زندگاني بشري آشكار مي گشت. انشاءالله
مدیریت سایت
بدون دیدگاه